کلمات محبت آمیز روحیه این مادر را در یک روز بد روشن کرد:


بتسی کاکس به همراه همسرش استیو و پسرشان بلیک.

بتسی کاکس


مخفی کردن عنوان

تغییر عنوان

بتسی کاکس


بتسی کاکس به همراه همسرش استیو و پسرشان بلیک.

بتسی کاکس

این داستان بخشی از مجموعه My Unsung Hero، از تیم Hidden Brain است، در مورد افرادی است که مهربانی آنها تأثیری ماندگار بر شخص دیگری گذاشته است.

در سال 2014، بتسی کاکس و همسرش استیو، به پسر بچه خود، بلیک، به دنیا آمدند. این زوج هیجان زده بودند، اما استرس ناشی از تولد نوزاد را نیز احساس می کردند. پول تنگ بود و استیو مجبور بود خیلی کار کند.

یک روز، کاکس متوجه شد که باد سردی در اتاق بلیک وجود دارد. بنابراین تصمیم گرفت او را به صندلی ماشینش ببندد و برای خرید بخاری به یک فروشگاه بزرگ محلی برود.

کاکس گفت: “این یکی از اولین صبح‌های سردی بود که به تو برخورد کرد، می‌دانی؟ یکی از آن صبح‌هایی که همه چیز شبیه یک مبارزه بود.”

وقتی او به فروشگاه رسید، متوجه شد که بخاری ها تمام شده است. این فقط روحیه بد او را تشدید کرد. اما ناگهان مردی به سمت آنها هجوم آورد.

کاکس گفت: “او یک مرد جنوبی بود و حضور بسیار شادی داشت، تقریباً شبیه بابانوئل، و برای او پویایی بزرگتر از زندگی داشت.”

مرد با نزدیک شدن لبخند زد و همسرش را صدا کرد.

کاکس به یاد می آورد: “او گفت، روندا، باید بیایی بچه را ببینی! می توانیم بیاییم بچه را نگاه کنیم؟”

سپس، با لهجه غلیظ جنوبی که کاکس آن را دوست داشت، مرد به بلیک نگاه کرد و فریاد زد: “او زیباترین کره چشم های آبی را دارد!”

کاکس گفت: “تا به حال واقعاً نشنیده بودم که کسی این حرف را بزند. و این باعث شد بخندم و بلافاصله حالم عوض شود.”

پس از مدتی گپ زدن، مرد و همسرش خداحافظی کردند. قبل از رفتن، به کاکس نگاه کرد و گفت: “خدا با تو خوب بود عزیزم. خدا واقعاً با تو خوب بود.”

کاکس به خاطر می‌آورد: “این فقط مرا از پا درآورد. من به سختی نمی‌توانم آن را توضیح دهم.” “این فقط این لحظه شگفت انگیز ارتباط انسانی بود. خیلی ساده بود.”

وقتی کاکس و بلیک فروشگاه را ترک کردند، خورشید بیرون بود. کاکس به یاد می‌آورد که به آسمان نگاه می‌کرد و به ملاقاتی که داشت فکر می‌کرد.

او به من احساس خیلی خوبی داد. و فقط در یک چشم به هم زدن، کل دیدگاه من را از آن روز تغییر داد. او زندگی من را تحت تاثیر قرار داد.

هشت سال از ملاقات کاکس با آن مرد در فروشگاه می گذرد، اما هنوز هم اغلب به او فکر می کند.

“من می دانم که او در آن روز برای من قرار داده شد، هر چقدر هم که ممکن است دیوانه کننده به نظر برسد، اما من فقط می توانم آن را احساس کنم. او زندگی من را تحت تاثیر قرار داد. بنابراین می خواهم از او تشکر کنم. او واقعاً یک انسان بود. قهرمان گمنام برای من.”

My Unsung Hero نیز یک پادکست است — قسمت های جدید هر سه شنبه و پنجشنبه منتشر می شود. برای به اشتراک گذاشتن داستان قهرمان گمنام خود با تیم Hidden Brain، یک یادداشت صوتی را در تلفن خود ضبط کنید و آن را به myunsunghero@hiddenbrain.org ارسال کنید.